جنینی که می خندد....



ـ ....

می خندم و می خندم و می خندم امشب... با شیشه ام صفا می کنم و تماشا می کنم... یه جورایی خوشم ! اما نه الکی ... یه جورایی رها و آزاد از هر قید و بندی شدم...توی شیشه ای نشستم که شاید فاصله انداخته میون من و تو و اون و شما و اونا و شماها... اما .. اما این فاصله ناراحتم نمی کنه....به اندازه لازم مستفیض میشه شد از همین جا...از پشت شیشه...کافیه دو خط از ابراز وجودشون رو بخونی... دو کلوم گوش بدی به حرفاشون... نگاهشونو دنبال کنی وقت حرف زدن... لرزش دستاشون رو و سرخ و زرد و سفید شدنشون رو تماشا کنی...اینا رو از پشت شیشه نمیشه درک کرد؟؟.. چرا میشه ... تازه اگه بخوای که بشه... اما من... من جنین دیگه دنبال درک اداها و اطوارای این خلق خدا نیستم ! یه جورایی با وجود این شیشه سنگینم احساس سبکی می کنم این روزا... نمی دونم .. شاید شیشه ام بال در آورده و من خبر ندارم هنوز.... دلم هوای دشت و کوه و صحرا کرده..شایدم دریا....... یه چیزیو می دونم.. اونم این که اگه یه روز یکی بخواد منو از توی شیشه ام بیاره بیرون ، کسی نحواهد بود جز یه پروانه.. شایدم یه کفشدوزک... حشره بودنش رو که مطمئنم !

خلاصه جونم واست بگه که وقتی به جون هم افتادن آدما رو واسه بالا رفتن از یه طناب پوسیده می بینم....وقتی ذماغ درازشون رو از پشت نوشته هاشون حس می کنم .. وقتی که آدمایی رو می بینم که به هر چیزی شباهت دارن جز خودشون... اونوقته که از خودم با کمال پر رویی خوشم میاد ! ... آخه هنوز خندم واقعیه....

ـ داااش من در این که تو ماهی حرفی نیست... اما به پا زیادی مغرور نشی...

ـ نه رفیق جان....من روزی ۳ بار توی آینه تکرار می کنم که من یه جنینم و دیگر هیچ ! اما چه کنیم دیگه...جنین بودن هم عالمی داره که نصیب هر کسی نمیشه رفیق جان ! ..... تازگیا به یکی از ابیات غزلیات حافظ ارادت خاصی پیدا کردم رفیق..

یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد***بیا کین داوری ها را به پیش داور اندازیم

ـ دمت گرم جنین جون ! .. برو که دارمت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد