بارون که میاد ...



ـ رفیق حسابی خیس شدیا زیر بارون...

ـ آره داااشم..اما حیف نیس وقتی که بارون میاد خیس شدنو تجربه نکنی؟؟...می دونی جنینکم ! بارون که میاد همه به یه اندازه خیس میشن ..مغرورترینه آدمنا سرشون زیر بارون خم میشه و سنگی ترین چشا زیر بارون اشکی میشه... کاش میشد بیای بیرون از شیشه ات ...

ـ ....من و شیشه نداریم رفیق ! شیشه که بارونی بشه دل منم خیس شده ! من و شیشه دیگه یکی شدیم ... خیلی وقته..... حالا راستشو بگو کلک !.. چی شده می خوای منو از تو شیشه ام بیاری بیرون ؟ می خوای خیس شدنه یه جنینو زیر بارون تماشا کنی؟

ـ .... چی بگم والا !... دیشب فکر می کردم به خودمو پیشونیه بد شانسم..با خودم گفتم رفیق پیدا نکردیمو نکردیمو نکردیم ..حالا هم که پیدا شده نشسته ته شیشه و نمیات بیرون ...نه نه..نمی خواد واسم آسمون ریسمون ببافیو بگی چرا اونجاییو ..اله و بله وو اینا.. نه داااشم.. اما خوب ما هم آدمیم دیگه..دل داریم به خودا..

ـ آخی رفیق! درکت می کنم ..اما باور کن که من و شیشه دیگه یکی شدیم..

ـ ..نه .. قبول نااااااااااااارم حرفتو جنین ! ..اگه یکی شده بودین ..وختی بهت نیگا می کردم شیشه رو دیگه نمی دیدم.. اما همیشه اون اینجاست.این وسط ..میونه منو تو.. اذیتم می کونه... نمیزاره خنده هاتو بیبینم درست..نیمیذاره اشکاتو بیبینم قشنگ...و و و ...

ـ این دیگه مشکله توه رفیق ! ..حالا میذاری یه چرت بزنیم؟؟..

ـ ....!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد