جنین به تماشای خرس شلیته پوش می رود ! ....
ـ رفیق امشب شاید شیشه ام رو برداشتم رفتم به تماشای یک سیرک !
ـ چه جور سیرکی؟
ـ مطمئناً نه شبیه سیرکای دوره گردیه که خرمگس اتل لیلیان وینیچ در اکوادور دیده بود و نه شبیه به سیرکای تر و تمیز و با کلاسی هستش که در مونت کارلو برگزار میشه ! ... یه سیرک روسی با یه خرس قهوه ای که احتمالاً یه چیزی شبیه شلیته های مادر بزرگامون می پوشه و می رقصه !...
ـ عجب ! تماشای سیرک رو دوست داری جنین جون؟
ـ اگر حیوونی توش نباشه آره !
ـ
... سیرکی بدون حیووناش ! تصور کن !
ـ می دونی رفیق ! تماشای یه سری حیوون که کلی اذیت و آزار شدن تا روی دو پا بایستن و برقصن حالم و بد می کنه !... مخصوصاً این که بدونی خیلی از تماشاچیا شاید به اندازه اون خرسی که اون وسط ایستاده فرق آدم و حیوون رو ندونن ! فکر می کنی اگه جاهاشون عوض بشه کدوم یکیشون بیشتر ناراحت میشن؟ خرسا یا آدما؟؟
ـ ... منو یاد رمان معروف جورج اورول انداختی دااشم ! قلعه حیوانات !
ـ .... با این حال امشب به سیرک خواهم رفت ! شاید اون خرس روسی شلیته پوش درد و دلی داشته باشه ! دوست دارم بشنوم !