جنین اطلاعیه می دهد ....

 

شیشه قبلیه جنین که به دلایل نا معلومی ( عمدی یا غیر عمدی ) شکسته شده بود ..امشب سورو و مورو گنده تر از قبل با رنگ و لعابی جدید مشاهده شد ...از دوستان جدید این وبلاگ تقاضا می شود به شیشه قبلیه من مراجعه کنن اگه دوست دارن.... از شیشه قبلیم نمی تونم دل بکنم هر چند کمی رنگ و روش تغییر کرده !

آدرس وبلاگ اصلی = شیشه قبلی : www.janinetooieshishe.persianblog.com

 

باید رفت ....

شیشه ام رو برمی دارم و میرم...خوشحالم از این رفتن ! رفتن من فرار از واقعیت نیست.. خالی کردن میدون نیست... از ضعف و ناتوانی نیست.... میرم چون می خوام از نو انرژی بگیرم.... می خوام فضای جدیدی رو امتحان کنم.. می خوام دور بشم از چیزایی که وادارم می کنه برای ادامه دادن ، خودم نباشم !... میرم تا بتونم با آرامش بیشتری به آینه ها خیره بشم... میرم چون نیازی به چیزی که در برابر خودم نبودن دریافت می کنم ، ندارم ! میرم تا تو مجبور نباشی برای پنهان کردن عقده های حقارتت جلوی من دستای لرزونت رو پنهان کنی... میرم تا تو راحت تر دروغ بگی.. فریب بدی و به چیزهایی برسی که به خیال خودت برای تو اعتبار و آبرویی به ارمغان میاره که هرگز نداشتی .... میرم چون تو پست و حقیری و من از تو برترم ! .. میرم چون تو لاشخور پروری و من لاشخور نیستم !

ـ .. جنین جون .. پس من چی؟؟ منو تنها میذاری و میری؟؟

ـ .. نه !.. میرم تا به تو نزدیک تر بشم !

ـ ...دمت گرم ! آخ جون !

جنین جلوی آینه توصیه بهداشتی می کند ...



لازمه خود بودن این نیست که همه زندگیتو بریزی توی سینی و دوره بگردیو از دیگرون بخوای که تأییدت کنن ! لازمه خود بودن این نیست که به خاطر رفع کنجکاوی کشنده بعضیا لحظه به لحظه زندگی.. کارها ..تصمیمات و حتی نوشته هاتو توضیح بدی.. دلیل بیاری.. بالا بری ..پایین بیای که بقیه بگن به به و چه چه و اینا..لازمه خود بودن این نیست که به میل دیگران رفتار کنی... لازمه خود بودن این نیست که خودتو قاطی دسته بندی ها و باند بازی های سیاسی و... کنی .. لازمه خود بودن این نیست که خودت رو دوست نداشته باشی... لازمه خود بودن اینه که خودت رو توجیه نکنی !


ایرونی خوبی باش....



رفیق کناره شیشه میگه اگه توی ایران زندگی می کنی موارد زیر رو رعایت کن تا همیشه احساس خوشبختی و موفقیت کنی ...البته ناگفته نماند که من یه نموره با یکی دوتاش موافق نیستم ....

* خاله زنک و نون به نرخ روز خور باش اگه روزنامه نگاری

* چاپلوس و خنگ باش اگه کارمندی

* بی ادب و بی منطق باش اگه مدیری

* قزوین دوست باش اگه روشن فکری

* فامیل آقای کارگردان باش اگه هنرپیشه ای

* دماغتو عمل کن و رژ لب عنابی بزن اگه منشی هستی

* خسیس و فرصت طلب باش اگه تاجری

* دروغگو باش اگه وکیلی

* مفت خور و پر رو باش اگه آخوندی

* خل و چل باش اگه نویسنده و نقاشی

* آقا ..جون هر کی که دوس داری هر چی می خوای باش اما احمدی نژاد نباش اگه رئیس جمهوری ...

ـ ... ..اگه بگذریم از بند آخر که کلی باهاش حال کردم ، فکر می کنم که بعضی از موارد فقط مختص ایران نیست و جاهای دیگه دنیا هم وضع به همین منواله...

ـ ...جنین جون اما باور کون از رفیقت که هیچ جای دونیا هیچ رنگی پر رنگ تر از رنگای حوض نقاشی ایرون و هیچ آشی پر لعابتر از آشای دهن سوز ایرونی نیست !

ـ .. اوکی رفیق اینم قبول !..

وقتی کلمه نبود...

ته شیشه لمیده بودم و طبق معمول رفیق کنار شیشه رو تنها گیر آوردم واسه سوال پیچ کردن و کمی تا قسمتی شیطنت جنینانه...

ـ چقدر به حرفایی که در روز میزنی معتقدی رفیق؟

ـ منظورت سلام علیک جنین جون؟؟

ـ ....خیر!! ... می دونی رفیق...داشتم به انسانهای اولیه فکر می کردم...و به زمانی که کلمه ای برای بیان رفتار آدما اختراع نشده بود...هر چی بود نگاه بود و لبخند و داد و هوار و گریه و خنده .... هیچ احساسی عنوان نداشت و هیچ کاری در هیچ ذهنی قبل از وقوع جمله بندی نمی شد...

ـ ... نمی دونم چه نتیجه ای می خوای از حرفات بیگیری داااشم... اما اینو می دونم که هر وخت چیزی وجود داره ، یکی اختراعش کرده و وقتی چیزی اختراع میشه که بهش احتیاج پیدا بشه...نیاز خودش وسیله رفع نیاز رو در دل خودش پرورش میده.... اگه اون زمون کلمه و جمله نبوده واسه این بوده که رفتارا ساده بوده و اعمال آدما محدود...هیچ دو عمل مشابهی وجود نداشته که واسه سوا کردنش نیاز به نشونه و کلمه و حرف جمله باشه...

ـ نکته همینجا ست... ما آدما این همه کلمه و جمله و حرف و مثل اختراع کردیم... هر روز بیشتر از دیروز تا بتونیم کارای هم و رفتار و کردار و احساس همو بهتر درک کنیم...اما ..اما.. نتیجه چی شد؟؟ آیا با گذر این همه زمان و این همه کلمه و جمله و حرف و زبان می تونیم رفتارای هم دیگه رو درک کنیم؟؟...می تونیم یفهمیم که چی میگیم و چی میخوایم از هم ؟...آیا وقتی به هم سلام میکینم معنیش اینه که سلامتیه هم رو طلب می کنیم؟؟.. وقتی میگیم خداحافظ یعنی برو خدا به همرات؟؟یا برو به جهنم؟؟.. یا رفتم که رفتم؟؟آیا همین رفتارای سادمون رو هم می تونیم با کلمات به درستی بیان کنیم؟ و آیا اگه کلمه ای برای بیانش داریم ، از کلمه درست استفاده می کنیم؟؟.. آیا عمداً کلمات رو جابجا می کنیم یا سهواً ؟؟.. آیا حرف زدن رو بلدیم یا یادمون رفته و فقط مثل ملاهای مکتب خونه ها میشینیم غلط املایی همو می گیریم؟؟.. آیا برامون (دروغ) گفتن و (خیانت) کردن مهمه یا (دروق) گفتن و (خیانط) کردن؟؟...یعنی ما اینقده پیچیده شدیم که دیگه کلمه ای برای بیان رفتارای عجیب و حرکات غریبمون نداریم ؟؟ یا اینکه سکوت کردیم تا شاید منجی بیاد و کلمات جدیدی برای بیان رفتارای جدیدمون اختراع کنه؟؟... من که نمی دونم جریان چیه خلاصه..کمی گیج شدم...تو می دونی رفیق؟؟...

ـ... والا اگه نظر ما رو می خوای ...جونم واست بگه جنینکم...زمونه طوری شده که هر آدمی دیگه زبون مخصوص به خودش رو داره...روزی میرسه که به تعداد آدما بایس زبون اختراع کرد و به تعداد رفتاراشون کلمه...کلماتی که بین هیچ دو آدمی مشترک نیست...اما..اما چیزی که مسلمه اینه که اگه کلمه ها و زبونا اونقده زیات بشن که دیگه آدما از حرف زدن خسه بشن و سوکوت ایختیار کونن... از میون این همه آدم تنها اونایی زنده می مونن که وقتی به هم نیگاه می کونن بدون این که کلمه ای میونشون رد و بدل بشه آروم می گیرن.... آره جونم !

ـ ......

ـ ......!

جنینی که می خندد....



ـ ....

می خندم و می خندم و می خندم امشب... با شیشه ام صفا می کنم و تماشا می کنم... یه جورایی خوشم ! اما نه الکی ... یه جورایی رها و آزاد از هر قید و بندی شدم...توی شیشه ای نشستم که شاید فاصله انداخته میون من و تو و اون و شما و اونا و شماها... اما .. اما این فاصله ناراحتم نمی کنه....به اندازه لازم مستفیض میشه شد از همین جا...از پشت شیشه...کافیه دو خط از ابراز وجودشون رو بخونی... دو کلوم گوش بدی به حرفاشون... نگاهشونو دنبال کنی وقت حرف زدن... لرزش دستاشون رو و سرخ و زرد و سفید شدنشون رو تماشا کنی...اینا رو از پشت شیشه نمیشه درک کرد؟؟.. چرا میشه ... تازه اگه بخوای که بشه... اما من... من جنین دیگه دنبال درک اداها و اطوارای این خلق خدا نیستم ! یه جورایی با وجود این شیشه سنگینم احساس سبکی می کنم این روزا... نمی دونم .. شاید شیشه ام بال در آورده و من خبر ندارم هنوز.... دلم هوای دشت و کوه و صحرا کرده..شایدم دریا....... یه چیزیو می دونم.. اونم این که اگه یه روز یکی بخواد منو از توی شیشه ام بیاره بیرون ، کسی نحواهد بود جز یه پروانه.. شایدم یه کفشدوزک... حشره بودنش رو که مطمئنم !

خلاصه جونم واست بگه که وقتی به جون هم افتادن آدما رو واسه بالا رفتن از یه طناب پوسیده می بینم....وقتی ذماغ درازشون رو از پشت نوشته هاشون حس می کنم .. وقتی که آدمایی رو می بینم که به هر چیزی شباهت دارن جز خودشون... اونوقته که از خودم با کمال پر رویی خوشم میاد ! ... آخه هنوز خندم واقعیه....

ـ داااش من در این که تو ماهی حرفی نیست... اما به پا زیادی مغرور نشی...

ـ نه رفیق جان....من روزی ۳ بار توی آینه تکرار می کنم که من یه جنینم و دیگر هیچ ! اما چه کنیم دیگه...جنین بودن هم عالمی داره که نصیب هر کسی نمیشه رفیق جان ! ..... تازگیا به یکی از ابیات غزلیات حافظ ارادت خاصی پیدا کردم رفیق..

یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد***بیا کین داوری ها را به پیش داور اندازیم

ـ دمت گرم جنین جون ! .. برو که دارمت...

بارون که میاد ...



ـ رفیق حسابی خیس شدیا زیر بارون...

ـ آره داااشم..اما حیف نیس وقتی که بارون میاد خیس شدنو تجربه نکنی؟؟...می دونی جنینکم ! بارون که میاد همه به یه اندازه خیس میشن ..مغرورترینه آدمنا سرشون زیر بارون خم میشه و سنگی ترین چشا زیر بارون اشکی میشه... کاش میشد بیای بیرون از شیشه ات ...

ـ ....من و شیشه نداریم رفیق ! شیشه که بارونی بشه دل منم خیس شده ! من و شیشه دیگه یکی شدیم ... خیلی وقته..... حالا راستشو بگو کلک !.. چی شده می خوای منو از تو شیشه ام بیاری بیرون ؟ می خوای خیس شدنه یه جنینو زیر بارون تماشا کنی؟

ـ .... چی بگم والا !... دیشب فکر می کردم به خودمو پیشونیه بد شانسم..با خودم گفتم رفیق پیدا نکردیمو نکردیمو نکردیم ..حالا هم که پیدا شده نشسته ته شیشه و نمیات بیرون ...نه نه..نمی خواد واسم آسمون ریسمون ببافیو بگی چرا اونجاییو ..اله و بله وو اینا.. نه داااشم.. اما خوب ما هم آدمیم دیگه..دل داریم به خودا..

ـ آخی رفیق! درکت می کنم ..اما باور کن که من و شیشه دیگه یکی شدیم..

ـ ..نه .. قبول نااااااااااااارم حرفتو جنین ! ..اگه یکی شده بودین ..وختی بهت نیگا می کردم شیشه رو دیگه نمی دیدم.. اما همیشه اون اینجاست.این وسط ..میونه منو تو.. اذیتم می کونه... نمیزاره خنده هاتو بیبینم درست..نیمیذاره اشکاتو بیبینم قشنگ...و و و ...

ـ این دیگه مشکله توه رفیق ! ..حالا میذاری یه چرت بزنیم؟؟..

ـ ....!

جنین به تماشای خرس شلیته پوش می رود ! ....



ـ رفیق امشب شاید شیشه ام رو برداشتم رفتم به تماشای یک سیرک !

ـ چه جور سیرکی؟

ـ مطمئناً نه شبیه سیرکای دوره گردیه که خرمگس اتل لیلیان وینیچ در اکوادور دیده بود و نه شبیه به سیرکای تر و تمیز و با کلاسی هستش که در مونت کارلو برگزار میشه ! ... یه سیرک روسی با یه خرس قهوه ای که احتمالاً یه چیزی شبیه شلیته های مادر بزرگامون می پوشه و می رقصه !...

ـ عجب ! تماشای سیرک رو دوست داری جنین جون؟

ـ اگر حیوونی توش نباشه آره !

ـ ... سیرکی بدون حیووناش ! تصور کن !

ـ می دونی رفیق ! تماشای یه سری حیوون که کلی اذیت و آزار شدن تا روی دو پا بایستن و برقصن حالم و بد می کنه !... مخصوصاً این که بدونی خیلی از تماشاچیا شاید به اندازه اون خرسی که اون وسط ایستاده فرق آدم و حیوون رو ندونن ! فکر می کنی اگه جاهاشون عوض بشه کدوم یکیشون بیشتر ناراحت میشن؟ خرسا یا آدما؟؟

ـ ... منو یاد رمان معروف جورج اورول انداختی دااشم ! قلعه حیوانات !

ـ .... با این حال امشب به سیرک خواهم رفت ! شاید اون خرس روسی شلیته پوش درد و دلی داشته باشه ! دوست دارم بشنوم !

جنین مارتین لوترکینگ را دوست دارد ....



قشنگترین جمله مارتین لوترکینگ اینه به نظر من :

ما آدم ها چه خوب یاد گرفته ایم که همانند پرندگان در آسمان آبی پرواز کنیم . چه خوب یاد گرفته ام همچون ماهیان در آب دریا شنا کنیم اما افسوس که هنوز نمی دانیم چگونه با یکدیگر رفتار کنیم !

رفیق کناره شیشه جنین توصیه بهداشتی می کند ...



اگه می خوای بدونی یک نفر آیا راست میگه که دوستت داره یا همش کشکه و بر اساس تشخیص مصلحت نظامه ( هه هه ) ، بیبین وقتی که پیشش نیستی هم دوستت داره ؟ توی تنهاییش چی ؟ به تو فکر می کنه؟ توی صندوقچه مخفیش فقط عکس تو هست یا میون یه دوجین عکس دیگه ، عکست گم شده؟ به بقیه معرفیت می کنه یا برای روز مبادا یه جا مخفیت کرده؟؟ از ناراحتی تو ناراحت میشه و با خوشحالیت خوشحال؟؟ اگه این طور نیس بدون ول معطلی داداشی یا آبجیه محترم من ! می دونم برات تصمیم گرفتن سخته مخصوصاً وقتی که دوسش داشته باشی .. اما بدون اگه این طور که گفتم نیس اون تو رو دوست نداره و رابطتون مسمومه .. محکم باش و تصمیم بیگیر ! مطمئن باش اگه با این اوضاع و احوال بازم پاش وایسادی این نشون می ده که تو خودت رو دوس نداری جونم ! و اگه خودت رو دوس نداشته باشی همونیم که دم از عشقش می زنی نمتونی دوس داشته باشی ! پس تصمیم بگیر و به بعدش فکر نکن ! راه درست همینه ! باور کن !

جنینی که بدجنسانه می خندد ....



ـ ...

ـ چی شده داااش جنین؟؟ بگو خب ما هم بخندیم ...

ـ می دونی رفیق جان ! آدما موجودات جالبی هستن مخصوصاً اگه ایرونی باشن ..

ـ چطور ؟؟

ـ ... واکنش بامزه یکی بعد از خوندن شعری که روی شیشه ام نوشته بودم منو یاد معلم تعلیمات دینی کلاس اول راهنماییم انداخت ... می دونی معلم من یه آدم خوب و دوست داشتنی بود اما یه اشکال کوچیک داشت ..

ـ چه اشکالی داشت ؟

ـ ...هر بچه ای که توی کلاس سرشو می کرد زیر میز ، ایشون فکر می کرد که داره یواشکی خوراکی می خوره اون زیر و بعدش به خیال خودش کلی بچه رو نصیحت می کرد و غیر مستقیم به راه راست هدایت می فرمود ... قیافه اش خوب یادمه....در اون حالت لبخند رضایت بخشی می زد که برای من و سایر بچه های کلاس هم جالب و دوست داشتنی بود و هم در اون حالت خاص بسیار مضحک !

ـ مضحک چرا؟؟

ـ چون بچه هایی که خانم معلم فکر می کرد که در اثر نصایح هوشمندانش تنبیه شدنو مثه چوب بستنی نشستن سر جاشونو تکون نمی خورن ، هیچ کدوم اصلاً زیر میز خوراکی نخورده بودن ...یکیشون اون زیر به سوراخای کفشش نگاه می کرد...یکی به مورچه ریزه ای که سوسیس گاز می زد خیره شده بود و دیگری اصلاً به جایی نگاه نمی کرد طفلک ! فقط دستش تا مچ توی سوراخ دماغش بود ....

ـ ...عجب حکایتی ! ...

بهترین شعری که جنین خونده ، شعریه از شاعری به نام ایگور سوریانین......



هیچ گاه به کسی دروغ نگفته ام

به همین خاطر است که محکوم به عذابم

به همین خاطر است که داغ ننگ مردمم

و ایشان را با من کاری نیست

هیچ گاه به کسی دروغ نگفته ام

به همین خاطر است که زندگیم غم انگیز جاریست

نزد من عشق و حرمت آنان که

مزاجی دروغین دارند ، چیز بیگانه ایست

به بازار خنده تملقشان

مرا راهی نیست

اما در روحم چیزی موجب تسلی است :

این که ، هیچ گاه به کسی دروغ نگفته ام .

جنین توصیه بهداشتی می کند ....



به دوست دشمنت هرگز اعتماد نکن حتی اگه یه فرشته باشه !

غره مشو که گربه زاهد نماز کرد....



جنین کمی پریشون بود ،وقتی که با شیشه اش هن و هن از محل کارش که یه سازمان نیمه دولتی بود به خونه بر می گشت...

ـ چی شده داااشم ؟ جنینکم ؟ نبینمت غمگیناااا !

ـ می دونی رفیق ! من و محیط کارم درست به اندازه غوزک و شقیقه به هم شباهت داریم...

ـ گرفتم چی چی میگی ... تا آخرشو خوند داااشت..کارتو ول کون !

ـ ...؟؟؟

ـ بیبین داااشم !...تو زندگی ، آدم یه موقه هایی بایس یه تصمیم اساسی بیگیره...بایس یکیو اینتیخاب بوکونی : یا این که همرنگ جماعت بشیو دیگه کاریت نباشه .. اونوخته که می بینی پله های ترقیو داری یکی یکی مثه برقو باد داری طی می کنی...یا اینکه پی دلت بریو رسوای جماعت بشی ...! حالا بایس یکیو اینتیخاب کونی دااش جنین...راه دیگه نداری...

ـ باید بهش خوب فکر کنم...

ـ می دونی زندگی کردن توی محیطی که سر همه دیواراش گربه های زاهد نشستنو موداااام دمشونو مثه بادبزن تکون تکون میدن ، مثه مرگ تدریجیه..مثه زهره ماره...حتی اگه فقط روزی ۸ ساعت از عمرتو اونجا تلف کونی....حالا بیشین خوبه خوب فکراتو بوکون... بیبین سر فدای شیکم بایس بشه یا شیکم فدای سر جونم !

جنین کتابی رو داشت ورق میزد...



خوشبخت کسانی که عقلشان پاره سنگ می برد !

چون ملکوت آسمان مال آنهاست

انجیل ماتئوس ۵-۳ (متی)



آسمان که معلوم نیست ولی روی زمین حتماً مال آنهاست !

صادق هدایت



ـ تو چی فکر می کنی رفیق کناره شیشه؟؟ بلآخره آسمون مال اوناست یا زمین ؟

ـ ایم م م ..جونم واست بگه که هر دوش مال اوناست...حلالشون باشه ایشا الله..می دونی چرا دااشم؟؟.. زمین که مال اوناست چون هر کاری که می خوان فارغ از هر کی و هر چی می کنن و چون از مخ تعطیلن کسی نمتونه شاخ بشه واسشون !....آسمون هم مال اوناست چون خدا دوره آخرالزمون احتمالاً فکر می کونه اینا تو دونیا عقلشون به گناه کردن قد نمیداده میفرستتشون یه راست بهشت....پس ملکوت آسمون هم مال اوناست !

ـ چه خوب رفیق ! پس ما دو تا هم زمین رو داریم و هم بهشتی شدیم.. !

همیشه همه ماجرا اون چیزی نیست که اتفاق افتاده....

این روزا رهگذرا زیاد از کنار شیشه جنین میگذرن...یکی فکر می کنه جنین دچار شکست عاطفی شده و مثل این هنرپیشه های امروزی که با ماماناشون قهر کردن و به این حرفه پناهنده شدن ، اومده ته شیشه خودشو زندونی کرده ...بعضیا فکر می کنن که جنین کاراته کاره........اه ببخشید می خواستم بگم سیاسی کاره!...بعضیا هم فکر می کنن می خواد از کسی یا کسانی انتقام شخصی بگیره...خلاصه جونم واست بگه که هر کسی یه فکری می کنه....خوب نه میگم که درست فکر می کنن و نه میگم که اشتباه فکر می کنن....اما چیزی که فعلاً می تونم بگم اینه که :

هر کسی از ظن خود شد یار من****از درون من نجست اسرار من !

در ضمن جنین قلباً اعتراف می کنه که تو وادیه ابراز وجود میون این همه اهل فن و قلم و هنر ، چیزی واسه گفتن نداره ...اگه این جا می نویسه ، مجبوره که بنویسه.... و اگه این طوری مینویسه بازم مجبوره که این طوری بنویسه...می دونید ! گاهی اوقات برای مطرح بودن می نویسی..گاهی برای نون خوردن..گاهی برای سری تو سرا درآوردن..گاهی حرفه اته اصلا..و من ..منه جنین می نویسم برای احساس زنده موندن !...

ته شیشه ام خوابیده بودم که...

ـ دنگ دنگ ..دنگ دنگ..

ـ چی شده رفیق جون؟.چرا می زنی به شیشه؟؟ چه خواب خوبی بودا..نذاشتی..

ـ بلند شو بیبین چی نفشتن رو شیشه ات تا من رفته بودم کوچه پایینی..نوچ نوچ نوچ...

ـ ایم م م ....حرف بد نوشتن؟ فحش دادن؟..

ـ آره داااش جنین..تو که تو شیشه ات نشستیو کاری به کسی نداری..دوشمن داری؟؟

ـ نه بابا..دشمن رو کسی داره که ادعا داشته باشه..منه جنین نشستم ته شیشه ام فقط نگاه می کنم...حالا بذار بفکرم ببینم این یارو کیه و چی باعث میشه یه عده آدم این همه به خودشون زحمت بدن بیان درو دیواره شیشه یه جنینو اینطوری خط خطی کنن....

ـ خوب؟؟..

ـ یافتم..یافتم...یافتم......: فقط یه آدم حسود !

ـ عجب..

ـ می دونی رفیق جان . تو اون شب واسه من آدما رو توی دو رده ، دسته بندی کردی..حالا گوش کن تا منم دسته سوم رو بهشون اضافه کنم : دسته سوم : احمقای کلاه بردار ...

ـ عجباااا..این دیگه چه صیغه ایه داااشم ؟؟؟..

ـ احمقای کلاه بردار نسبت به دو دسته قبلی بدبخت ترن ...بگو چرا حالا..

ـ چرا حالا؟؟..

ـ چون فکر می کنن که سر بقیه انس و جن دارن کلاه میذارنو کیف می کنن..اما در حقیقت اینا به خاطر ذات حقیر و حسودشون از حقه بازیاشون مثل دسته اول هیچ لذتی نمی برن..می دونی چرا؟...چون هر چه بیشتر دیوارای خونه مردمو کثیف می کنن که شاید آبروی هرگز نداشتشون رو به این ترتیب به دست بیارنو دلشونو خنک کنن ..بیشترو بیشترو بیشتر عذاب می کشنو روح بدبختشونو اون ته تهای کثافت خونه قلبشون چال می کنن..این جور آدما یه سیاه چال واقعین..سیاه چالی که سعی می کنن بقیه رو توش چال کنن اما وقتی اون تو نگاه می کنی چیزی جز روح و قلب و وجدانو احساس نم کشیده و متعفن خودشون نمی بینی...

ـ .....

ـ حالا از طرف من برو یه چیز بنویس اونور شیشه رفیق جون !

ـ چی بنفیسه داااشت جونم؟؟؟

ـ بنویس : خود شکن آیینه شکستن خطاست !

ـ احسنت ! گل گفتی جنینکم !...

ـ در ضمن یه چیزه دیگه.... !

ـ چی جووووووونه داااش؟؟

ـ از این به بعد اگه باز دست نوشته های اراذل و اوباش رو دیدی رو شیشه ام ، عوض این که منو از خواب نازبیدار کنی... یه تیکه پارچه بگیر پاکش کن ! ..جنین مخشو واسه کارای مهمتر از این اراجیف نیاز داره...واسه چزوندن حسود همون یک کلام که گفتم کافیه و بس ! شیرفهم شد رفیق ؟؟..

ـ ای جانم به قربانت رو چشم !

(( حسود جان خود شکن آیینه شکستن خطاست ! ))

رفیق کناره شیشه داشت با دقت تقویم روی شیشه ام رو بر انداز می کرد....

ـ چی شده رفیق جون؟؟ دنبال چی می گردی؟؟

ـ می دونی جنینکم ! فردا شب، شبه هالوینه...

ـ فرقش چیه با بقیه شبا؟؟...

ـ هیچی ! اونور دنیا مردم توی این شب لباسای وحشتناک می پوشنو میرن پارتیو قیافه های عجیب غریب واسه خودشون می سازن...مثلاً این شکلی : ...خونه هاشونو با وسایل عجیب غریبو ترسناک تزئین می کنن و اینا.....

ـ عجب...

ـ آره خوشن دیگه...

ـ

ـ واس چی می خندی حالا داااشم؟؟..

ـ داشتم به این فکر می کردم که آدما چرا واسه وحشتناک شدن توی یه شب اینقده به خودشون زحمت میدن...فقط کافیه هر کدومشون چهره واقعیه خودشو رو کنه...مطمئناً ترسناک تر از قیافه واقعیه خودشون ، ماسکی برای ترسوندن بقیه پیدا نمی کنن...

ـ ... تو هم خوب تیکه میندازیاااا دااااش جنیــــــــــن..! حالا خوبه خودت از آدم شدن استیفا دادیاااا...و گرنه فکر نمی کونم از این تیکه جات به آدمیزات می پروندی...!

ـ ....اخم نکن حالا ! شاید حق با تو باشه...اما چیزی که مسلمه اینه که : من یه جنینم و دیگر هیچ !..

جنین از سفر برگشت....

...لابد می پرسین کجا رفتم؟..جواب : خیابون..مهمونی..اداره..مدرسه..شرکت..دانشگاه...رستوران..کافی شاپ..شرکت..پارک...باغ وحش...مغازه..فروشگاه..بقالی...بیمارستان...و...و...و...!

نتیجه : از آدم شدن پشیمون شدم......چرا؟ شما که آدمین چرا اینو می پرسین؟؟ ..خودتون خوب می دونین که چی هستین...من چرا بگم دیگه؟..دوست دارین یکی هی انگشت بکنه تو چشمتون و عیباتون رو بگه؟...شایدم دیگه براتون مهم نیست..نمی دونم اما از من نپرسین که چی دیدم و شنیدم..از من ناراحت نشین..الآن عصبانیم ..حق هم دارم که عصبانی باشم..آخه با چه امید و آرزویی به دنیا اومدم...البته من یه شانس داشتم اون هم اینکه قبل از آدم شدن تصمیم بگیرم که توی شیشه ام بمونم و تا ابد یه جنین باشم یا این که بیام بیرون و مثل شما آدما به همه چی نگاه کنم و یه روزی آدم بشم...و حالا تصمیمم رو گرفتم..نوچ چ چ ... من می خوام توی شیشه ام بمونم...چون بیرون از شیشه ام امید و انگیزه ای وجود نداره برای ادامه دادن..می ترسم بیام بیرون و یک هو ببینم که شدم مثل آدما...نه حتی تصورش هم وحشتناکه... بهتره به زندگیه جنینیم ادامه بدم..حداقلش اینه که هویتمو از دست نمیدم....اما..به حکم جنین بودن محکومم به تماشا کردن شماها از پشت شیشه ام..خوب عادت می کنم بهش..زیادم بد نیست.....

ـ آهای جنین زیاد آدما رو جدی گرفتی..انگاری دچار سرخوردگی احساسی شدی داااااشم ..

ـ نمی دونم رفیق شاید..می گی چه کار کنم حالا؟؟

ـ آهااااا..حالا شدددد! گوش کن جونم واست بگه که تو کارت درسته..حرفتم متین..اما ..بهت گفته بود داااشت که چی...؟؟؟

ـ چی؟؟

ـ که تا وقتی برات معلوم نشده طرفت نالوطیه یا نه تحویلش نگیری و آدم حسابش نکونی... تو بایس به همه به چشه نالوطی نیگا کونی... تا بلکه یکی ازون میون پیدا بشه خلافشو بت ثابت کونه...اونوخت تازه بایس ببینی چه قدر ارزش وخت تلف کردنو داره...شیرفم شد؟؟

ـ...

ـ اخماتو وا کون... خوبه خوبه حالا برو خدارو شکر کن تو شیشه بودیو دااااشت کنارت بود و گر نه الآن همین یه تیکه جنینیم که هستی نبودی...ببین داااشه من..تو دونیای آدما..آدما دو دسن...دسه اول : عاقلای کلاه بردار ..دسه دویم : احمقایی که کلا میره سرشون..اگه می خوای تو آدما بلولیو مثلشون باشی ناچاری یکیو انتیخاب بوکونی... حالا تو چه می کونی؟؟

ـ .. من جنینم دااااشم ..خدا به من این شانسو داده که بتونم خودم رو انتخاب کنم عزیز... حالا یه چیز می مونه فقط..

ـ چی جونه داااش؟

ـ تو رو توی کدوم دسه بذارم؟؟

ـ ...منو بذار تو دسه دویم..... ترجیح میدم دیگرون احمق فرضم کونن تا سر تو رفیق خوبم که جنین باشی کلا بذارم...

ـ .. دمت گرم رفیق..بزن قدش..

ـ ... شرررق...!

ـ اوخ ..شیشه ام نشکنه رفیق..مرسی از لطفت !

حوصله ام سر رفته بود....

یه تلنگر زدم به شیشه و رفیق تهرونیمو که به شیشه لم داده بود بیدار کردم..گفت : چیه؟؟..گفتم حوصله ام سر رفته..گفت: دااااشت چه کنه حالا؟؟..گفتم : بیا شیشه ام رو بردار و با خودت ببر میون آدما..حوصله ام سر رفته این تو ....گفت: به یه شرط ..گفتم چه شرطی ؟..گفت: ساکت میگیری میشینی تو شیشه ات و صدات در نمیادو فقط نگاه می کنی و صفا می کنی و راه و رسم آدما رو مثه بچه آدم یاد میگیری...گفتم : قبول !

.....

جنین میره که کمی دنیا رو سیاحت کنه...! کمی می ترسم ..اما دلم گرمه چون یه رفیق دارم...!

بزن بریم رفیق!

داشتم شیشه ام رو برق مینداختم که...

یه بچه ناف تهرون اومد نشست کنار شیشه ام... گفتم بهش : نشستی این جا اشکال نداره...اما..مواظب باش به شیشه من دست نزنی ، کلی برقش انداختم!...گفت: نه مواظبم داداش ! این جا نشستن مالیات داره ؟؟؟.. گفتم : نوچ چ چ .. فقط هر وقت ازت چیزی پرسیدم راست و حسینی بهم جواب بده... تا منم سر در بیارم این جماعت آدما چه می کنن... کین و چین و اینا...کسی چه میدونه.. شاید ما هم یه وقت به سرمون زد آدم بشیم...! گفت : قبول !

....خودمونیما ،اما بدک نشد...الانه جنین رو نگاه نکنین که سواد نداره و نمی دونه چی به چیه و کی به کیه ! ..هه هه هه


دیشب وبلاگ قدیمیم اومد به خوابم ...

یه چندتایی از متنای اونجا رو میارم می چسبونم کنار شیشه ام..دلم تنگیده واسشون..

امشب غمگینم....

رهگذرا میان و میرن و من بعضی وقتا یادم میره که اونا فقط یه رهگذرن و من فقط یه جنین توی شیشه...

بعضی وقتا تماشاچی بودن یادم میره...

یه جنین هیچ وقت نباید دل ببنده....

یه جنین هیچ وقت نباید دل ببنده....

یه جنین هیچ وقت نباید دل ببنده....

دیشب ته شیشه ام کز کرده بودم و فکر می کردم به این که...

اگه یه روز روی شیشه ام رو نقاشی کنن چی میشه؟....اگه عکس گل و بلبل بکشن و یه آسمون آبی خوبه..آدم دلش باز میشه ..اما یه بدی داره... اونم این که دیگه نمیشه فهمید کی هوا ابریه ..کی آفتابیه..کی داره رد میشه از کنار شیشه...چی به چیه و اینا خلاصه...

نه..نوچ چ چ ....

ترجیح میدم حالا که توی شیشه ام زندانیم حداقل خودم تعیین کنم که چی رو ببینم از اون وره شیشه ...فقط یه چیز!...چطوری جلوی نقاشای رهگذر رو بگیرم که شیشه ام رو نقاشی نکن؟؟؟ ...

جنین توی شیشه به چی فکر می کنی؟

تو هم مثل من پیش از موعد متولد شدی اما با یه تفاوت کوچیک !

من ۲۰۰ سال زودتر و تو ۳ ماه !



خیلیا مثل من و تو به دنیا میان ....ماها زیادیم...غصه نخور!

راستی ... یادم رفت .. تولدت مبارک!

بعد از چند ماه تصمیم گرفتم دوباره بنویسم.....



یکی بود ، یکی نبود !


جنین : از اوجایی که شیشه قبلی من مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفته و شکسته شد ، مجبور به نقل مکان به شیشه فعلی که ملاحظه می فرمایید شدم... از این شیشه جدید چندان خوشم نمیاد.... اما خوب از هیچی که بهتره ! .. دوستامو گم کردم ...اگه فراموشم نکرده باشن بزودی پیدام می کنن ... رفیق کناره شیشه نمی دونم کجا رفته... اما همین دورو براست احتمالاً ... خلاصه شیشه ما رو که شکوندن ..خیالی نیست !.. اما مهم دل جنین بود که هنوز سر جاشه... دلمو با هر چی که توش بود صحیح و سالم به شیشه جدیدم منتقل کردم... به همین خاطر متنهایی رو که می بینید همه مربوط به یه تاریخ هستن...